سيره نگارى پيامبر اعظم در غرب
سيره نگارى پيامبر اعظم در غرب
پژوهش در تاريخ و سيره پيامبر اكرم در غرب, مسبوق به پيشينه اى بلند از تحقيقات تاريخى درباره زندگى دو پيامبر بزرگ يعنى حضرت موسى و حضرت عيسى(علیه السلام) است. طى 400 سال گذشته پژوهش هاى متن شناختى, تاريخى و انتقادى در دو دين يهوديت و مسيحيت, تحولات فراوانى را پشت سر گذاشته و متون مقدس اين اديان, يعنى تورات و انجيل را عرصه انواع موشكافى هاى علمى, باستان شناختى, ادبى (از منظرى سكولار و غير دينى) كرده است. اين امر گاه چنان صورت افراطى به خود گرفته است كه برخى محققان در وجود تاريخى پيامبرى چون عيسى(علیه السلام) نيز ترديد كرده اند. با اين همه, يك نكته را مى توان مورد اتفاق تمام يا اكثريت محققان جديد دانست: تاريخ اديان بزرگى چون يهوديت و مسيحيت (تاريخ نجات) (Salvation History) است. از نظر محققان يهوديت و مسيحيت, تاريخ اين اديان و به ويژه كتاب آسمانى آن ها, بيان كننده تاريخى صرف ـ آن گونه كه مورخان سكولار در صدد ثبتش هستند ـ نيست, بلكه اين متون بيش تر در صدد بيان نقش نجات بخش خداوند در حوادث تاريخ است. فى المثل در تاريخ يهود, سرگذشت بنى اسرائيل در تمام مراحل آن, عرصه حضور خداوند در تاريخ و نجات اين قوم در سخت ترين شرايط است. همچنين از نظر مسيحيان, تاريخ نجات با تجسّد خداوند در عيسى مسيح و حوادث مربوط به وى روى داده است. اما اين نجات به قومى خاص و برگزيده منحصر نمى شود, بلكه تمام بشريت را در بر مى گيرد. در اين هر دو مورد, باور به صدق تاريخى حوادث تاريخى, نوعى ايمان به صدق گزاره هاى دينى آن اديان را در بردارد.1
بررسى هاى علمى و آكادميك در باب سيره پيامبر اكرم در غرب از اواسط قرن نوزدهم آغاز شد. پيش از اين, البته كتاب ها و ردّيه هايى عليه دين اسلام و شخصيت پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در قرون وسطى تهيه و منتشر شده بود. معروف ترين آنها مجموعه طليطله يا تولدو2 است كه حاوى ترجمه لاتينى ناقصى از قرآن كريم و چند رساله در حديث و سيره از جمله مسائل عبدالله بن سلام بود. مجموعه طليطله, به گفته خانم دَلْوِرنى, به همت و دستور پيتر مقدس يا پيير محترم3 (1092ـ1156), راهب ديركلونى در فرانسه فراهم آمد و او خود نيز چند متن احتجاجى عليه اسلام در اين مجموعه گنجانيد.4 نمونه هايى ديگر از اين گونه كتاب ها, آثار يوحناى دمشقى5 (قرن هفتم و هشتم), پطرس آلفونسى6 (متولد حدود 1062) ـ يهودى اسپانيايى كه به مسيحيت گرويده بود ـ ويليام تريپولى7 (قرن سيزدهم), نيكلاس كوزائى8 (1401ـ1464) و نيز مقدمات و حواشى بيش تر ترجمه هاى قرآن در اين دوره است كه از ابتدا به قصد ابطال و سخيف كردن دين اسلام نوشته شده اند و گاه مؤلفان آنها كوشيده اند برترى شخصيتى و دينى حضرت عيسى بر پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) را در آثار خود اثبات كنند.9
اطلاعات صحيح راجع به سيره پيامبر در قدم نخست از منابع اصيل اسلامى اخذ مى شد, اما ناقلانى غير مسلمان كه مدت ها در حاكميت مسلمانان زندگى كرده بودند, آن را در اروپا منتشر مى كردند. اينان هيچ گاه نگران دقّت در نقل مطالب نبودند, بلكه به عكس مى كوشيدند تصويرى منفى از پيامبر اسلام ارائه دهند. همين اطلاعات مغلوط و مجعول به دست دانشجويان و پژوهشگران غربى در قرون وسطى رسيده است كه هيچ گونه تسلطى بر منابع اصيل اسلامى نداشته و از سوى ديگر غالباً در صدد جدل و ابطال حقانيت دين اسلام بوده اند.
بدين سان مهم ترين نقاط و فرازهاى زندگى پيامبر اسلام را دو دسته در اروپاى قرون وسطى پراكنده ساختند: از يك سو, بيزانسى هايى كه از طريق شامات اسلام را مى شناختند و از سوى ديگر, مسيحيان اسپانيا كه در تحت حكومت اسلامى زندگى كرده و به نام (مستعربون)10 شناخته مى شدند. اما, بى ترديد, مهم ترين منبع اطلاعاتى مسيحيان اروپا به زبان اسپانيويى بود. اگر از چند مورد استثنايى صرف نظر كنيم, مجموعه تمام سيره هايى كه از زندگى پيامبر اسلام در قرون وسطى نوشته شده اند, همگى داراى غرض و گرايش واحدى بودند: ايشان مى خواستند اثبات كنند كه حضرت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) بنا به شهادت زندگى و اعمال و اقوالش نمى توانسته است پيامبرى راستين باشد; بنابراين كتاب وى مجموعه اى از اعمال و تراوشات ذهنى انسانى است و اسلام در خوش بينانه ترين قضاوت, جعل ناقصى از دين مسيحيت است!11
پس از قرون وسطى آهنگ توجه به دين اسلام, ترجمه قرآن و سيره نگارى پيامبر در ميان غربيان بيش تر شد و ـ همچنان كه اشاره شد ـ بررسى هاى علمى و آكادميك در باب سيره پيامبر اكرم درغرب از اواسط قرن نوزدهم آغاز شد. نخستين اثر جامع و علمى در شرح حال و زندگى پيامبر اكرم, كتابى است به آلمانى از گوستاو وايل با عنوان محمد, پيامبر [خدا]: سيره و مذهب او.12 مؤلف اين كتاب علاوه بر استفاده از آيات قرآن كريم, در تدوين سيره نبوى به منابع اسلامى متأخر از قرن ششم هجرى رجوع كرده است. ديگر آثار مربوط به اين دوره عبارتند از: سيره و تعاليم محمد بر مبناى عمده منابعى كه تاكنون مغفول مانده است, در سه جلد, نوشته آلويس اشپرنگر13 در سال هاى 1861ـ 1865; گفتارى در تاريخ اسلامى, نوشته راينهارت دوزى14 در سال 1879; حيات محمد در چهار جلد, تأليف ويليام موير15 در سال 1861. تا آن زمان, منابع اوليه اسلامى در سيره نگارى, هنوز در دسترس غربيان نبود, اما در دهه هاى پايانى قرن نوزدهم و نيمه اول قرن بيستم, برخى نسخ مخطوط از منابع قديم سيره و تاريخ اسلامى كشف, و با ويرايش و تصحيح غربيان منتشر شدند. بنابراين, در طول قرن بيستم, چهار منبع اصلى از ميان تواريخ و سيره نگارى هاى اسلامى در دسترس پژوهشگران غربى قرار گرفت. اين منابع عبارت اند از: مغازى واقدى; سيره ابن هشام; طبقات ابن سعد; و تاريخ طبرى.16 در طول قرن بيستم, مراجع اصلى غربيان در شناخت سيره نبوى, علاوه بر قرآن كريم و برخى از صحاح ستّه, اين چهار كتاب بوده است.
نخستين محققان غربى در باب سيره نبوى, چندان نگران اين مسأله نبودند كه كهن ترين منابع اسلامى در اين حوزه, دست كم دو تا سه قرن پس از رحلت پيامبر اكرم تدوين شده اند; چرا كه تمامى اين كتب حاوى روايات و سلسله اسانيدى بود كه به اذعان مؤلفان آن كتب, به زمان هاى بسيار متقدم مى رسيد و غالباً به فردى شاهد ماجرا از صدر اسلام منتهى مى شد. سيره نويسان غربى, البته, نيك آگاه بودند كه در ميان اين رواياتِ گاه متناقض, آثار و نشانه هاى جعل, اغراق, و انواع تعصّبات و غرض ورزى هاى فرقه اى و مذهبى وجود دارد, ليكن بر اين اعتقاد بودند كه يك ذهن نقّاد و تيزبين سرانجام مى تواند دريابد كه در تك تك حوادث صدر اسلام واقعاً چه روى داده است. در سال 1890 ايگناز گلدتسيهر با انتشار جلد دوم كتاب مطالعات اسلامى17 نخستين شوك را بر اين ديدگاه خوش بينانه وارد ساخت.18 وى در اصل مى خواست اين نكته را مطرح و مدلّل كند كه اغلب متون حديثى اعتقادات, باورها و منظومه فكرى دوره هاى متأخر از صدر اسلام را بازگويى مى كنند; چرا كه در اين فضا و در دوره هاى متأخر ساخته و تدوين شده اند; لذا اين متون را نبايد منبع و مرجع تاريخى در تدوين سيره پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) و تاريخ صدر اسلام دانست.
هرچند گلدتسيهر بحث خود را عمدتاً به تشكيك در روايات فقهى در صحاح ستّه معطوف كرده بود, ليكن نتايج كار وى روايات سيره موجود در كهن ترين منابع اسلامى را نيز دربر مى گرفت. از همين رو, برخى از مورخان و سيره نويسان غربى در اوايل قرن بيستم روش شكاكانه گلدتسيهر را برگرفته و در پژوهش هاى خود راجع به زندگى پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) به كار بستند. فى المثل لئونه كايتانى, سيره نگار مشهور ايتاليايى در كتاب حجيم تاريخ اسلام19 خويش و نيز هانرى لامنس مستشرق فرانسوى در مقاله اى با عنوان (نحوه تدوين سيره محمد از درون قرآن و سنت),20هر دو اين رأى را ابراز مى كردند كه تقريباً تمام منقولات مربوط به حيات و سيره نبى اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) مجعول و برساخته نسل هاى بعدى است. از منظر اين مستشرقان, چارچوب شكلى سيره و ترتيب تقويمى آن برآمده از روايات اسلامى است و چنانچه اين چارچوب و تقويم تاريخى را كنار بگذاريم, اشارات تاريخى به سيره پيامبر كه در قرآن آمده است, چندان اطلاعى به مورّخ و سيره نگار غربى نمى دهد. اين شكاكيت تمام عيار و افراطى را, البته تنها معدودى از محققان سيره و قرآن و حديث در غرب پذيرفتند.
از سوى ديگر, ترديدهاى گلدتسيهر در منابع روايى و تاريخى اسلام با واكنش هايى از جبهه مقابل مواجه شد. نخست خانم نبيّه ابوت در كتاب مطالعاتى در پاپيروس هاى عربى, جلد اول: متون تاريخى; جلد دوم: تفاسير قرآنى و روايات,21 و سپس فواد سزگين در كتاب تاريخ ادبيات عرب, ج اول: علوم قرآنى, حديث, تاريخ, فقه, كلام و تصوف تا 430 قمرى22 ديدگاه گلدتسيهر را مردود ساختند. خانم ابوت بر سنت مداوم اعراب در كتابت شعر, تاريخ و حديث ـ حتى از دوره جاهليت ـ تأكيد مى كند و فؤاد سزگين با تاريخ گذارى برخى متون روايى و تفسيرى پيش از قرن دوم و سوم ـ همچون نسخ القرآن زُهرى و تفسير ابن عباس ـ قدمت و وثاقت منابع كهن اسلامى را اثبات مى كند به نظر نبيّه ابوت, صحابه پيامبر عادت به ثبت احاديث پيامبر داشته اند و از اين رو, احاديث بسيارى به صورت مكتوب باقى مانده بود. بنابراين هنگام تدوين جوامعِ حديثى نخست, وجود همين سنّت و ميراث مكتوب, ضامن اعتبار وثاقت روايات نبوى بوده است. وى البته در پاسخ به اين پرسش كه چرا هيچ اثر و نشانه اى از اين سنت مكتوب برجاى نمانده است, گناه اين امر را به گردن خليفه دوم, عمر بن خطّاب, مى اندازد كه با سخت گيرى بسيار, دستور به محوِ تمام متون غير از قرآن داده بود تا مبادا مسلمانان نيز چون يهوديان صاحب كتاب و نوشته هايى در عرض كتاب آسمانى شان شوند. اما, اين هر دو منتقدِ گلدتسيهر در وثاقت و سلامت اسانيد عمده روايات نبوى ترديدى نداشتند.
در نيمه نخست قرن بيستم چندين كتاب در شرح حال و سيره پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) در غرب منتشر شد كه مؤلفان آن ها در مقدمه يا مؤخّره كتاب خود به اعتبار مشكوك يا متزلزل روايات سيره و مغازى اشاره مى كردند. با وجود اين, چندان بر اين نكته اصرار نمى ورزيدند, بلكه كتب خويش را بر مبناى مفاهيم و باورهاى كلى برآمده از همين روايات سيره و مغازى تدوين مى كردند. مهم ترين كتاب از اين دست را رژى بلاشر, مترجم فرانسوى قرآن كريم و محقق در فقه اللغه و ادبيات عرب در سال 1952 تأليف كرده است. كتاب وى مسأله محمد يا معمّاى محمد23 نام دارد كه در آن فصل مهم و سودمندى در باب (سيره نگارى انتقادى) آمده است.
درست در همين زمان, يعنى در نيمه قرن بيستم, يوزف شاخت, مستشرق هلندى و از جمله سر ويراستاران دائرةالمعارف اسلام (ويرايش دوم, ليدن, انتشارات بريل), در كتاب خويش با عنوان مبانى فقه اسلامى24 بار ديگر اعتبار و اصالت حديث در قرن نخست هجرى را مورد خدشه قرار داد. از نظر شاخت, رواياتى كه با سلسله سند خود به پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) يا يكى از صحابه مى رسند, در واقع محصول تحولات سياسى, فقهى و كلامى قرن دوم هجرى اند و ارزش تاريخى عصر پيامبر را ندارند. دغدغه اصلى شاخت ـ كه بر روش شكاكانه گلدتسهير تكيه مى كرد ـ مبادى فقه اسلامى و به ويژه جايگاه شافعى در تحولات فقه اسلامى بود. اهل سنّت به شافعى لقب (ناصر السّنّة) داده اند; يعنى كسى كه نخستين بار حجيت قول و فعل و تقرير پيامبر را نظريه پردازى كرده و اسناد و اتصال آن را به پيامبر اهميت بخشيده است. شاخت بر اين نكته تأكيد مى كرد كه احاديث نبوى ـ همراه با قرآن ـ پايه اساسى فقه اهل سنت را تشكيل نداده اند. به اعتقاد وى, اين روايات پس از تأسيس برخى نهادهاى فقهى و حقوقى در جامعه اسلامى, ساخته شده و رواج يافتند و سپس اسنادهايى قهقرايى به آن ها متصل شده است. پيش از شافعى, در ميان ساير مذاهب فقهى اهل سنت, مفهوم سنّت رواج داشت, اما ايشان به سهولت به امورى چون قياس, استحسان, رأى, عمل اهل مدينه و مانند آن استناد مى كردند. شافعى كسى بود كه سنت را صرفاً به معناى احاديث نبوى به كار بُرد و بر اين امر استدلال كرد كه حتى يك حديث واحد و منفرد كه اسناد متصل به پيامبر داشته باشد, بى توجه به جعل اسنادش, مقدم بر رأى و نظر تمامى صحابه و تابعين و همه حجت هاى ديگر است. به نظر شاخت, به همين دليل پيش از شافعى, استناد به اقوال و آراى صحابه و تابعين در استنباطات فقهى امرى رايج بود, اما پس از آن حديث نبوى ـ حتى با اسنادى مجعول ـ جاى رأى صحابه را گرفت.25 نظريه شاخت واكنش هاى فراوانى در ميان مستشرقان و محققان اسلامى داشت. از ميان غربيان ويليام مُنتگمرى وات در مقدمه كتاب محمد در مكه26 اين راى را مردود شمرد; اما از همه معروف تر محمد مصطفى اعظمى بود كه به تفصيل در دو كتاب انگليسى خود27 و نيز در كتاب دراسات فى تدوين السنة النبويه نظريه شاخت را مورد انتقاد قرار داد.
با آن كه استنتاجات افراطى شاخت ـ و پيش از او گلدتسيهر ـ عمدتاً از مطالعه روايات فقهى به دست آمده بود, اما شاخت مدعى صحت نظريه خود در عموم روايات كهن اسلامى شد و حتى در دو مقاله خويش كوشيد آن را درباره برخى روايات مغازى اثبات كند.28 با اين همه, متخصصان و علاقه مندان به سيره در غرب چندان از رهيافت و نظريه شاخت تأثير نپذيرفتند. تنها سه سال پس از انتشار كتاب شاخت, جامع ترين كتاب هاى انگليسى در باب سيره نبوى, تأليف محققى غير مسلمان به نام ويليام مُنتگمرى وات انتشار يافت.29 وى نظريه شاخت را بر روايات سيره و مغازى قابل تطبيق ندانست و, در عين قبول پاره اى جعل و دستكارى ها در شكل و ساختار روايات, اظهار كرد كه با ذهنى نقاد سرانجام مى توان دريافت كه در صدر اسلام چه روى داده است. دو اثر فرانسوى و آلمانى پس از وات منتشر شدند كه مؤلفان آن ها كمابيش همين ديدگاه اطمينانى را تأييد و ابراز مى كردند. نخست كتاب محمد و قرآن, تأليف رودى پارت,30 محقق معروف آلمانى و مترجم قرآن به زبان آلمانى بود و ديگر كتاب محمد نوشته ماكسيم رودنسون31 مستشرق فرانسوى.
در دهه هاى هفتاد و هشتاد ميلادى, چندين كتاب در باب سيره پيامبر و تاريخ اسلام منتشر شد كه مؤلفان آن ها ديدگاه هاى گلدتسيهر و شاخت را به گونه اى منسجم تر پذيرفته و ارائه مى كردند. وجه مشترك همه ايشان در اين بود كه در بازسازى سيره پيامبر اكرم و حوادث قرن نخست هجرى روايات منقول را به عنوان منبع تاريخى قبول نداشتند. از ميان ايشان, جان وَنْزْبرو در كتاب محيط فرقه اى32 با روش خاص خويش, يعنى تحليل ادبيِ حديث و متون حديثى, هرگونه بازسازى تاريخى در باب حوادث صدر اسلام را كنار مى گذارد. وى نخستين بار اصطلاح (تاريخ نجات)33 را در توصيف متون و منابع كهن اسلام به كار بُرد و معضل منابع را به جدى ترين صورت مطرح كرد. به اعتقاد وى, برخلاف تصور پيشينيان, منابع كهن اسلامى در صددِ بيان (آنچه واقعاً در صدر اسلام روى داده است) نيستند, بلكه صرفاً نشان مى دهند كه مؤلفان متأخر آن ها چه مى انديشيده اند. بنابراين, ما شايد هرگز نتوانيم دريابيم كه در واقع چه روى داده است; همه آنچه مقدور ما است, اين است كه بدانيم به اعتقاد نسل هاى متأخر ـ آن چنان كه در (تاريخ نجات) ثبت شده ـ چه اتفاق افتاده است.34 از سوى ديگر دو شاگرد وَنْزْبرو, به نام هاى پاتريشياكرون و مايكل كوك در كتاب مشترك و افراطى شان, هاجريسم,35 كوشيدند به گونه اى بازسازى بيرونى در تاريخ صدر اسلام دست بزنند. ايشان در اين راه افراطى خود, عمدتاً بر منابع غيراسلامى, چون كتيبه ها, سنگ نبشته ها و شواهد سكه شناختى از محيط پيرامونى جهان اسلام تكيه كردند كه هرچند ذره اى اعتبار منابع اسلامى را نداشتند, اما به نظر شواهد و مداركى بى طرف و خنثى مى آمدند. افراط ايشان چنان اوج گرفت كه ديگر وثاقت متن قرآن كريم را, حتى در بازنمايى تعاليم و مواعظ پيامبر اكرم, نيز مورد ترديد قرار مى دادند. با اين حلقه از مستشرقان و سيره نگاران غربى, آخرين و معتبرترين منبع در ثبت تاريخ صدر اسلام, يعنى قرآن كريم, نيز از دسترس خارج شد و, در نتيجه, امكان تدوين سيره اى از پيامبر اكرم عملاً منتفى شد. كتاب بعدى مايكل كوك با عنوان محمد36 كه آن را خود به تنهايى در سال 1983 منتشر ساخت, به خوبى نشان دهنده اين درماندگى ذهنى سيره نگار غربى است. مؤلف در اين كتاب خود, به عكس اثر مشترك قبلى اش با خانم پاتريشيا كرون, صرفاً به تحليل سيره پيامبر بر مبناى قرآن كريم و منابع متداول مى پردازد
و به هيچ روى به سنجش و ارزيابى اعتبار منابع نمى پردازد. مايكل كوك در اين كتاب تنها به بازگويى و بازنمايى محتواى منابع اسلامى مى پردازد, اما سرانجام به خواننده مى گويد كه منابع و مدارك اين سيره نه تنها مشكوك و غيرقابل اعتمادند, بلكه در بزنگاه هاى حساسى گمراه كننده اند و عملاً اعتبار تاريخى ندارند!
امروزه سيره شناسى پيامبر اكرم درغرب بر سر دو راهى مانده است: از يك سو بدون نقادى منابع سيره نمى تواند به تدوين تاريخچه اى از زندگى پيامبر اكرم دست بزند, و از سوى ديگر, چون به نقادى متون و منابع كهن اسلامى مى پردازد, از تدوين سيره و تاريخ زندگانى عاجز مى ماند. حال آيا محقق غربى راه برون شوى از اين تنگنا پيش روى خود دارد؟ هارالد موتزكى, از حديث پژوهان غربى كه اخيراً مجموعه مقالاتى در باب سيره را ويرايش و چاپ كرده است,37 در مقدمه كتاب خود اظهار خوش بينى مى كند. به اعتقاد وى منشأ اين خوش بينى آن است كه ترديدهاى گذشتگان در اعتبار و وثاقت منابع اسلامى, خود از جهات متعددى خدشه پذير است. وى نواقص كار پيشينيان را چنين برمى شمارد:
الف. فقدان بررسى هاى سيستماتيك در باب نقد منابع روايى سيره پيامبر. نخستين تدوين كنندگان سيره نبوى در غرب, هر آنچه كه به نظر خود صلاح مى دانسته اند, از منابع روايى اسلامى گزينش كرده اند و مطالعات نقدى در باب سيره و مقايسه و تاريخ گذارى اين نقل ها و روايات مختلف, پيش شرط اصلى بهره گيرى از آن ها به عنوان مصادر تاريخى است.
ب. روش هاى ارزيابى و سنجش اعتبار روايات سيره تاكنون مورد كم ترين مداقّه قرار نگرفته اند. تقريباً هيچ گونه ملاكى در مقايسه متن روايات وجود نداشته است, و تحليل اِسناد روايات نيز, با وجود اندك پيشرفت هايى كه در يكى دو دهه اخير داشته است, به ندرت در باب روايات سيره مطرح شده است.
ج. به دليل اين دو نقيصه, بحث و مناقشه در باب اعتبار منابع در سطحى بسيار انتزاعى, و نه بر مبناى خودِ روايات سيره مطرح شده است. ترديد و شكاكيت غربيان نسبت به اعتبار اين منابع, در دامن بحث هاى مربوط به روايات فقهى پرورده شده است. برخى مدعى اند كه يافته هاى اين حوزه را مى توان به روايات سيره نيز تعميم داد و عده اى نيز با اين امر مخالفت مى كند; ليكن هيچ يك به تفصيل در جزئيات مسأله و بر مبناى خود منابع سيره تحقيقى نكرده است.
د. بحث در رابطه محتمل ميان قرآن به مثابه منبعى تاريخى و روايات فقه, سيره و تفسير آلوده به اظهارنظرهايى كلى شده است كه خود بر مبناى مطالعه در نمونه هاى خاص و جزئى شكل گرفته اند; بنابراين اعتبار اين اظهارات خود جاى چون و چرا دارد.
هـ. كتاب هايى كه تاكنون در شرح سيره و تاريخ زندگى پيامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) تأليف شده اند, دامنه محدودى از منابع را در بر مى گيرد. اين منابع (واقدى, ابن سعد, ابن هشام, طبرى), تنها و تنها مجموعه روايات سيره تدوين يافته از قرن سوم هجرى هستند. روايات موجود در منابع متأخر هنوز به گونه اى روشمند و سيستماتيك بررسى, و با روايات كهن تر مقايسه نشده اند. بر اين ها بيفزاييم شمارى از منابع تازه ـ از نوع كهن يا متأخر ـ كه در دهه هاى اخير منتشر شده و در دسترس محققان قرار گرفته اند. اين منابع كه شايد تنها نامشان براى محققان غربى آشنا بوده است, مبناى مطالعه و تحقيق در روايات سيره نبوى را به نحو چشمگيرى تقويت مى كنند و چه بسا بر پاره اى نقاط مبهم در اعتبار منابع سيره پرتويى تازه افكنند.38
پی نوشت ها:
1. براى نوشته اى فارسى در اين باره نگاه كنيد به آلن گالووى, پانن برگ: الهيات تاريخى, ترجمه مراد فرهادپور, تهران, صراط, بى تا, به ويژه فصل دوم با عنوان (وحى به مثابه تاريخ).
2. Corpus Toletanum.
3. Petrus Venerabilis.
4. در مقاله (دو ترجمه لاتينى قرآن از قرون وسطى) با مشخصات كتاب شناختى زير:
Marie ThژrڈsedصAlverny, "Deux traductions latines du Coran au Moyen Age," in Archives dصhistoiredoctrinale et littژraire du Moyen مge 22-23 (1947-48) pp. 69-131.
اين مقاله همچنين اخيراً در اين كتاب به چاپ رسيده است.
La connaissance de lصIslam dans lصoccident mژdiژval, ed. Charles Burnett, Aldershot: Variorum, 1994.
5. John of Damascus.
6. Petrus Alfonsi; Pedro do Alfonso.
7. William of Tripoli.
8. Nicholas of Cosa.
9. در اين باره نگاه كنيد به بخش اول و دوم از فصل نخست كتاب سودمند هارتموت بوبتسين با عنوان قرآن در عصر اصلاحات: تاريخچه اوليه مطالعات عربى و اسلامى در اروپا در زير:
Hartmut Bobzin, Der Koran im Zeitalter der Reformation: Studien zur Frںhgeschichte der Arabistik und Islamkunde in Europa. Beirut: Deutsche Morgenl*ndische Gesellschaft; Stuttgart: Steiner, 1995 (Beiruter Texte und Studien, 42) pp. 13-90.
10. Mozarabs.
11. در اين باره نگاه كنيد به مقاله آ. نوت (Albrecht Noth) با عنوان (الف. تصوير پيامبر در قرون وسطى لاتينى) كه بخشى است از مدخل محمد [Muhammad] در دايرةالمعارف اسلام, ويرايش دوم, ليدن: انتشارات بريل. در بخش ديگرى از همين مقاله ترود اِلرت (Trude Ehlert) فهرستى بسيار جامع از تمام مكتوبات رايج در باب سيره پيامبر از قرن هشتم تا نوزدهم ميلادى در اروپا به دست داده و به تفصيل آن ها را بررسى كرده است.
12. Gustav Weil, Muhammad der Prophet, sein Leben und seine Leher, n.p. 1843.
13. Aloys Sprenger, Das Leben und die Lehre des Mohammad: Nach bisher grڑsstentheils unbenutzen Quellen bearb, 3vols., Berlin: Nicolaiصsche Verlagsbuchhandlung, 1861-1865.
14. Reinhart Dozy, Essai sur lصhistoire de lصIslamisme, Paris: Leude, 1879.
15. Sir William Muir, The Life of Mahomet, 4vols,. London, 1858-1861. Rev. ed. Edinburgh: John Grant, 1912, 1932.
16. سيره ابن اسحاق را فرديناند وستنفلد در فاصله سال هاى 1858ـ1860 در گوتينگن آلمان به چاپ رسانيد و سپس آلفرد گيوم ترجمه اى انگليسى از آن همراه با اضافاتى منتشر كرد. طبقات ابن سعد نيز در 9جلد در ميانه سال هاى 1905ـ1940 در ليدن هلند به چاپ رسيد. پيش تر از اين تاريخ طبرى را ميخائيل يوهان دخويه در 15جلد در همان جا (1879ـ1901) منتشر كرده بود; و سرانجام مغازى واقدى را مارسِدن جونز در سه جلد در لندن (1966) منتشر كرد.
17. Ignaz Goldziher, Muhammedanische Studien, 2vols., Halle, 1888-1890. English translation: Muslim Studies, tr. by C. R. Barber & S. M. Stern. London: George Allen and Unwin, 1967-1971.
18. به گفته هربرت بِرگ در كتاب تكوين و تكامل تفسير در نخستين سده هاى اسلامى, پيش از گلدتسيهر, برخى از مستشرقان چون وايل, اشپرنگر, دوزى و موير در وثاقت و صحت اسانيد روايات سيره ترديدهايى كرده بودند, اما گلدتسيهر نخستين بار اين شكاكيت را صورت بندى و با بهره گيرى از دانش گسترده خود راجع به احاديث صحاح ستّه, در اثر خود عرضه كرد. نگاه كنيد به:
Herbert Berg, The Development of Exegesis in Early Islam: The Authenticity of Muslim Literature From the Formative Period. Richmond (Surrey): Curzon, 2000. p.9.
19. Leone Caetani, Annali dellصIslam, Milan, 1905.
20. Henry Lammens, "Qoran et tradition, comment fut composژe la vie de Mahomet," Recherches de science religieuse li (1910) pp. 26-51.
21. Nabia Abbott, Studies in Arabic Literary Papyri, I: Historical Texts, Chicago: University of Chicago Press, 1957; II: Qurص*nic Commentary and Tradition, Chicago: University of Chicago Press, 1967.
22. Fuat Sezgin, Geschichte des arabischen Schrifttums, Band I: Qurصanwissenschaften, Hadith, Geschichte, Fiqh, Dogmatik, Mistik bis ca. 430 H. Leiden: E. J. Brill, 1967.
23. Rژgis Blachڈre, Le problڈme de Mahomet, Paris, 1952.
24. Joseph Schacht, The Origin of the Muhammadan Jurisprudence, Oxford: Clarendon Press, 1950.
25. درباره آراى شاخت, علاوه بر كتاب خود او, نگاه كنيد به مقدمه مفصل عبدالمجيد تركى بر كتاب الاحكام فى اصول الاحكام و نيز كتاب جديد هربرت برگ با اين مشخصات:
Herbert Berg, The Development of Exegesis in Early Islam: The Authenticity of Muslim Literature From the Formative Period. Richmond (Surrey): Curzon, 2000. pp. 6-23.
26. William Montgomery Watt, Muhammad at Mecca, Oxford: Clarendon Press, 1953.
27. Muhammad Mustafa Azami, On Schachtصt Origins of Muhammadan Jurisprudences (Riyadh: King Saud University, 1985); Studies in Early Hadith Literature: With a Critical Edition of Some Early Texts (1968; 3ed. Indianapolis: Amenrican Trust Publication, 1992).
28. Joseph Schacht, "A revaluation of Islamic tradition," in Journal of the Royal Asiatic Society 49 (1949) pp. 143-154; "On Mںs* b. شUqbaصs Kit*b al-Magh*z•," in Acta Orientalia 21 (1953) pp. 288-300.
29. William Montagomery Watt, Muhammad at Mecca, Oxford: Clarendon Press, 1953; and Muhammad at Medina, Oxford: Clarendon Press, 1956.
30. Rudi Paret, Mohammed und der Koran: Geschichte und Verkںndigung des arabischen Propheten, Stuttgart: W. Kohlhammer, 1967; 5th ed. Stuttgart: Kohlhammer, 1980.
31. Maxim Rodinson, Mahomet, Paris, 1961.
32. John Wansbrough, The Sectarian Milieu: Content and Composition of Islamic Salvation History, Oxford: Oxford University Press, 1978.
33. Salvation History.
34. براى گزارشى به فارسى, البته ناقص, از ديدگاه هاى وى نگاه كنيد به: اَندرو ريپين, (تحليل ادبى قرآن, تفسير و سيره: نگاهى به روش شناسى جان ونزبرو), ترجمه مرتضى كريمى نيا, فصلنامه پژوهشهاى قرآنى, سال ششم, ش23ـ24, پاييز و زمستان 1379, ص190ـ217.
35. Patricia Crone & Michael Cook, Hagarism: The Making of Islamic World, Cambridge: Cambridge University Press, 1977.
36. Michael Cook, Muhammad, Oxford: Oxford University Press, 1983.
37. اين كتاب كه در سال 2000 ميلادى توسط انتشارات بريل در ليدن هلند به چاپ رسيده است, معضل منابع در سيره نگارى پيامبر نام دارد كه مجموعه 10 مقاله كوتاه و بلند از محققان غربى در زمينه سيره و حديث, ارائه شده در پنجاهمين سالگرد تأسيس دپارتمان زبان و فرهنگ خاورميانه در دانشگاه نايمخن (Nijmegen) هلند (در اكتبر 1997) است. مشخصات كتابشناختى اين اثر چنين است:
Harald Motzki (ed.), The Bibliography of Muhammad: The Issue of the Sources, Leiden: E. J. Brill, 2000.
38. Harald Motzki (ed.), The Bibliography of Muhammad: The Issue of the Sources, Leiden: E. J. Brill, 2000, pp. XIV-XV.
در تدوين مقاله حاضر علاوه بر مقدمه اين كتاب, از مقدمه ويراستار آقاى اُرى رُبين بر كتاب زندگانى محمد بهره برده ام. مشخصات كتابشناختى اين اثر چنين است:
Uri Rubin, (ed.), The Life of Muhammad, Hampshire: Ashgate Publishing Limited, 1998.
/خ
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}